آیندهای نو در راه است: آیا قانون، آماده پذیرش مغز انسان است؟
علم عصبشناختی در سالهای اخیر نه تنها پرده از رازهای ذهن انسان برداشته، بلکه مسیر تازهای برای فهم رفتارها و تصمیمگیریهای انسانی ارائه کرده است. این علم با ورود به قلمروهایی که روزگاری صرفاً در اختیار فلسفه و حقوق بود، وعده تحولاتی شگرف در ساختار عدالت و قانونگذاری را داده است. اما آیا جامعه حقوقی، اخلاقیات و فرهنگ ما آماده پذیرش این تغییرات بنیادی است؟
علم و دادگاه: نقطه تلاقی دانش و قضاوت
تصویری از دادگاه آینده را تصور کنید:
یک متهم در برابر قاضی ایستاده است، اما تصمیمگیری دیگر تنها بر اساس شواهد عینی یا شهادتها نیست. دادگاه مجهز به تصاویر دقیق از مغز اوست که نشان میدهد آیا او واقعاً توان کنترل اعمال خود را داشته یا نه. یا در پروندهای دیگر، قرارداد تجاریای که یک طرف آن ادعا میکند تحت فشار روانی امضا شده، با تحلیلهای عصبی صحتسنجی میشود.
حقوق عصبشناختی این امکان را فراهم میآورد که عدالت از حدس و گمانهای انسانی عبور کرده و به دادههای علمی تکیه کند. اما این مسیر روشن، پر از پیچ و خمهای اخلاقی و حقوقی است.
پتانسیلهای حقوق عصبشناختی
۱. مسئولیت کیفری: از قضاوت انسانی تا قضاوت علمی
یکی از مهمترین عرصههایی که عصبشناسی میتواند آن را متحول کند، حقوق کیفری است. این علم میتواند:
نقصهای مغزی را آشکار کند: آیا فردی که مرتکب قتل شده، به دلیل آسیب مغزی مسئولیت کیفری ندارد؟
پیشبینی رفتارهای خطرناک: اگر دادههای مغزی نشان دهند که فردی مستعد رفتارهای خشونتآمیز است، آیا میتوان قبل از ارتکاب جرم او را کنترل یا حتی مجازات کرد؟
اما این رویکرد به سرعت با سوالاتی اخلاقی مواجه میشود: آیا میتوان نقص مغزی را بهانهای برای فرار از مجازات دانست؟
۲. قراردادها: جایی که مغز نیتها را آشکار میکند
تصویربرداری از مغز این امکان را به وجود آورده که نیت واقعی طرفین قرارداد روشن شود. بهعنوان مثال:
آیا یک شخص تحت تأثیر فشار روانی، تهدید یا حتی بیماری ذهنی، قراردادی را امضا کرده است؟
آیا میتوان اثبات کرد که یک فرد هنگام امضای قرارداد قصد فریب طرف مقابل را داشته است؟
اما آیا ورود به ذهن انسان، نقض حریم خصوصی او نیست؟
۳. مالکیت فکری: آیا یک فکر میتواند متعلق به کسی باشد؟
یکی از چالشهای شگفتانگیز حقوق عصبشناختی، مالکیت ایدهها است:
اگر ایدهای در ذهن شخصی شکل بگیرد اما هنوز به عمل یا کلام درنیامده باشد، آیا میتوان آن را مالکیتپذیر دانست؟
آیا تصویربرداری مغزی میتواند اثبات کند که ایدهای از شخصی سرقت شده است؟
چالشها: جایی که علم، اخلاق و حقوق به چالش کشیده میشوند
۱. حریم خصوصی مغز: خط قرمز جامعه انسانی
مغز، خصوصیترین قلمرو انسان است. ورود به این قلمرو برای کشف حقیقت یا تصمیمگیری حقوقی، سوالات بزرگی را مطرح میکند:
آیا دولتها یا دادگاهها حق دارند اطلاعات مغزی افراد را استخراج کنند؟
آیا این ابزار میتواند به ابزاری برای سرکوب آزادی اندیشه تبدیل شود؟
۲. علم در برابر عدالت: خطر نتایج نادرست
تکنیکهای عصبشناختی هنوز در حال توسعه هستند و قطعیت بالایی ندارند. استفاده نابجا از این ابزارها میتواند:
منجر به تصمیمات اشتباه در دادگاه شود.
جایگاه عدالت را به یک بازی علمی متزلزل تبدیل کند.
۳. تضاد با اصول بنیادین حقوقی
حقوق سنتی بر پایه آزادی اراده، اصل برائت و عدم پیشگویی استوار است. اما عصبشناسی این اصول را به چالش میکشد:
آیا میتوان فردی را به دلیل «پیشبینی» رفتار مجرمانه مجازات کرد؟
آیا سیستمهای قضایی به جای تنبیه گذشته، به کنترل آینده تغییر مسیر میدهند؟
آیا حقوق آماده این تحول است؟
حقوق عصبشناختی، همانقدر که فرصت است، تهدید هم هست. از یک سو، میتواند عدالت را به ابزاری دقیقتر و علمیتر تبدیل کند. از سوی دیگر، خطر تبدیل دادگاهها به میدان نظارت و کنترل انسانها را به همراه دارد.
جامعه حقوقی باید تصمیمی سرنوشتساز بگیرد:
آیا پذیرش حقوق عصبشناختی به معنای قربانی کردن آزادیها و حریم خصوصی افراد است؟
یا اینکه این علم ابزاری است برای کشف حقیقت و تحقق عدالت؟
نتیجهگیری: حقوق عصبشناختی، پلی میان علم و قانون، هم میتواند آیندهای روشن برای عدالت بسازد و هم انسانیت را به خطر اندازد. این مسیر، نیازمند دقت، تعادل و تفکری عمیق است تا به جای تخریب، راهگشای تحول باشد.
حقوق عصبشناختی امروز نه یک آینده مبهم، بلکه چالشی است که باید همین حالا برای آن تصمیم گرفت.
به قلم علیرضا شریعتی، وکیل پایه یک دادگستری